اي پاي دل ز عشق تو در گل بمانده

شاعر : عطار

از ديده دور گشته و در دل بماندهاي پاي دل ز عشق تو در گل بمانده
تو با مني و من ز تو غافل بماندهجانا عجب بمانده‌ام از خود که روز و شب
باري است اوفتاده و مشکل بماندهکاري است پر عجايب و پوشيده کار تو
ما از نهيب موج به ساحل بماندهدري نهفته‌اي تو به درياي عشق در
مست اوفتاده بر سر و در گل بماندهجان‌ها ز يک شراب الست تو تا به حشر
نه نقش حق نه صورت باطل بماندهاز يک شراب عشق تو بر لوح جان ما
بي زاد و توشه بر سر منزل بماندهمردان پاک‌رو ز درازي راه تو
واحسرتا ز عشق تو حاصل بماندهسرگشتکان کوي تو را در عتاب تو
در شرح راه عشق تو مقبل بماندهخاک سگان کوي تو عطار تا ابد